سید اسماعیل بلخی در قریه «سرپل بلخاب» ولایت «جوزجان» در یک خانواده روحانی زاده شد. برخی ولادت ایشان را در سال سال 1295ش و برخی 1299ش گفته اند. بلخاب سرزمینی خوش آب و هوا و کوهستانی است که در قسمت جنوبی استان «مزار شریف» و در مسیر رودخانه «بلخ آب» قرار گرفته است که از «بامیان» سرچشمه می گیرد.

ادامه مطلب

این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم و ادب بوده و امروز پس از گذشت قرنها، ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب می آیند.

بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت بلخاب از سایر مناطق شیعه نشین پیشگام است و بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.ا

مهاجران بلخ

به گفتۀ پدر خردمند و بزرگوارشان، حجت الاسلام «سید محمد آقا» (ره)، سید اسماعیل و برادرش سید ابراهیم، از آغاز سخن گفتن، چنان بوده اند که گویی سالها در این سرای زیسته و درس خوانده اند؛ بنابراین بوده است پدر با درایت، همراه فرزندان راهی مشهد مقدس می شود تا پسرانش در حوزۀ علمیه، علم بیاموزند.

سید اسماعیل همراه پدر و برادر، پس از فوت مادر خود (بی بی هاجر)، آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت خورشید مشرق زمین نمود؛ پس از مدتها پیاده روی و مواجهه با هزاران خطر از مسیر بلخ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید. در آغازین روزهای سال 1307 خورشیدی بود که سید اسماعیل که دوازدهمین بهار عمر خود را سپری می کرد وارد سرزمین مقدس «توس» گردید. برخی نیز سال ورود ایشان را 1304 شمسی گفته اند.

سید اسماعیل تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی آشنایی پیدا کرده بود؛ استعداد و حافظه ای عجیب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندی برخوردار بود؛ از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین علیه السلام و شجاعت یاران ایشان می گفت.

در حریم توس

او و برادر بزرگش «سید ابراهیم» پس از ورود به مشهد رضوی در مدرسه «بالا سر» حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر، کتب مقدماتی را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره های برجسته و پر استعداد شناخته شدند. ولی دیری نگذشت که سید اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهی از درد و اندوه را بر خود احساس نمود.

در حوزه علمیه مشهد، علمای بزرگ مرتبه را شیفتۀ خود کرده و «ادیب نیشابوری» را عاشق سؤالات عمیقش نموده بود. در مدتی کوتاه از علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست، چیزها آموخت که دیگران طی سالها می آموزند. مطالب علمی، از علوم دینی گرفته تا علوم سماوی که پیوسته در سخنرانی ها و اشعار سید بلخی (ره) به چشم می خورد، خود دلیلی بر این مدعاست. به عنوان نمونه، در یکی از سخنرانی هایش درباره «ترکیب» از دیدگاه علم و قرآن سخن می گوید و پس از آن که نظر انیشتن را در بارۀ «ذره» بیان می کند، به آیۀ شریفۀ «سُبحانَ الّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلها ، مِمّا تُنبِتُ الاَرض وَ مِن اَنفُسهُم وَ مِمّا لا یَعلَمون» می پردازد و با دلایل مبرهن، به بیان دیدگاه قرآن درباره «ترکیب» بیان می پردازد.

سید اسماعیل طلبه ای وارسته و بی آلایش و محبوب همگان بود و در گیر کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه می ساخت و به خوراکی اندک قناعت می کرد. با این حال، سخاوتی بلند داشت و تا آخر عمرش برای خود نیاندوخت و هیچ گاه کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد، مقدار شهریه و در آمدی را که داشت، میان عمامه می گذاشت و این سیره را تا آخر عمرش مراعات می کرد.

او همیشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین روزهای ورودش به حوزه، دم از آزادی ، استقلال و نبرد با استعمار می زد. در ایام تبلیغی در محله های «حسن بلبل»، «فریمان»، «سیاه کوه شاوان» و «سر چشمه برشک» مشهد و حوالی آن منبر می رفت. او از نفوذ کلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس گیرا و مطالبش بس شیرین و جذاب جلوه می کرد؛ تا جایی که وی لقب سید اسماعیل واعظ به خود گرفت.

در اکثر محافل، او سخن می گفت و بیشتر اوقات، همراه «شیخ غلامرضا طبسی واعظ» منبر می رفت و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره می گرفت.

مبارزه با دشمنان اسلام

آقا سید اسماعیل، در طول دوران طلبگی اش هیچگاه از آنچه در جهان اسلام می گذشت غافل نبود. ریز بین و کنجکاو بود. روزگاری که سایه استعمار پیر، همه جا را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبی جای پای غرب و فرهنگ غرب مشاهده می شد، آگاهانه اوضاع را تحلیل می نمود و تاریخ ملت ها و نهضت های اسلامی را مطالعه می کرد. شعور سیاسی و اندیشه مکتبی فوق العاده داشت و در همان سال های اول، فعالیتهای ضد استعماری خود را آغاز نمود.

سید بلخی در پانزدهمین سال عمرش مصمم می شود تا از هم کیشانش که در زندان های شوروی سابق، محبوس بودند، خبر گیرد و به اندازۀ توان یاریشان کند؛ با چند طلبۀ جوان دیگر، راهی آن دیار می شود و به دلیل محیط خفقان و استبدادی آن زمان، در قفقاز دستگیر شده و به گفتۀ خودشان، سه شبانه روز تا کمر در آب زندانی و سپس به ایران فرستاده می شوند.

در همان سن است که در تجمع و اعتراض از طرح کشف حجاب رضا خان، جزء سخنرانان مسجد گوهر شاد انتخاب شده و با «شیخ بهلول» (ره) همنوا می گرد؛ وی در قیام خونین 1314 مردم مشهد حاضر بود و سهمی عمده داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرد.

بازگشت به وطن

آقا سید اسماعیل در رمضان 1315 ش. پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان، همراه پدر پیر خود، به وطن مراجعت نمود. علامه سید اسماعیل را جمع انبوهی از مسؤولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز «اسلام قلعه» بدرقه نمودند. در آن سوی مرز غوغای عجیبی بود، روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار سیمای پر فروغ پیشوای خود نشسته اند؛ ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخی، یاران با صدای تکبیر به استقبال آفتاب رفتند.

در هرات

سید اسماعیل پس از ورود به هرات در «تکیۀ میرزا خان» مسکن گزید و قیام علیه بیداد و استبداد «ظاهرخان» را از همین نقطه آغاز نمود.

سید اسماعیل جوان، به بودن در هرات اکتفا نمی کند و عازم شمال کشور می شود، سپس به کابل و قندهار سفر کرده به هرات باز می گردد. او با برداشتن هر گام دهها یار و شیفته پیدا کرده، عملاً در راه تشویق مردمش به طرف احکام و دستورات اسلامی گام بر می دارد. همچنین جهت شکل دادن به فعالیتها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام «حزب ارشاد» می گیرد و طی دو ماه، نزدیک به 2500 نفر را جذب می نماید.

او با ایجاد اولین هسته مقاومت در مجتمع اسلام، اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت. با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود در هرات، بانگ رسوایی دولت سلطنتی افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب کند؛ تا حدی که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان حتی در میان جامعه تسنن، کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود، کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت، سید بلخی را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد.

آهنگ دیار بلخ

پس از هشت سال اقامت در هرات، عوامل بیداد و ستم را بر آن داشت تا او را به «مزار شریف» تبعید کنند. در کمتر از چهار سالی در این سرزمین به سر برد، اولابه ارشاد و تبلیغ اسلام پرداخت؛ از جمله این که در بلخ و روستا های اطراف آن به همراه «شیخ محمد تقی بهول» به تبلیغ پرداخت. سید بلخی علاوه بر ارشاد و تبلیغ، تشکیلات «مجتمع اسلامی» را با همکاری «سید حیدر شاه قطب»، به منظور بر پایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات شمال افغانستان به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتی معرفی کرد؛ به عنوان نمونه، مسؤولان کمیته ولایتی «مزار»، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسؤولان مراکز دولتی به حساب می آمدند. رجال و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار علامه بلخی، وارد این شهر می شدند و بزرگانی از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت، روابط خوبی با سید اسماعیل داشتند.

کابل بر بال ملائک

علامه بلخی سال 1327ش . بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر شد؛ همچنین گفته شده، سید اسماعیل به علت فعالیت علیه نظام شاهی، به کابل تبعید شد تا بتوانند او را مستقیماً تحت کنترل خودشان قرار دهند. با آمدن وی، کابل پر از شور و هیجان گردید فضای تاریک شهر رو به روشنایی و امید رفت و شیعیان جان تازه ای گرفتند. زمزمه و نفس گرم و حلاوت کلام سید بلخی، شهر را نور باران کرده بود؛ طنین فریاد کوبنده علامه بلخی بر کوچه پس کوچه های شهر شنیده می شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهی از سرزمین شیران، در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود.

ایجاد ارتباط با مسلمین

ارتباط مستقیم با مردم شهرهای مختلف افغانستان، ایران، عراق، عربستان، مصر، سوریه، اردن و شوروی و درک مشکلات روزافزون آنها یکی از اهداف علامه سید اسماعیل بلخی (ره) بوده است. در ایران دوستان و یاران زیادی دورش را گرفته بودند، مردم اکثر شهرها و قریه های افغانستان به زیارتش می شتافتند؛ با سفر به چند کشور عربی از جمله عربستان، عراق مصر، سوریه و اردن، با آنان آشنا شد و از همۀ آن ارتباطها به نتایجی رسید که از لابلای ابیات شعرش و جملات سخنش می توان بدانها پی برد. راه یافتن به دل تک تک آنها که فقط یک بار زیارتش کرده بودند، بسیار زود و ساده صورت می گرفت. حافظۀ کم نظیر او باعث می شد تا روز به روز به تعداد جوانان عاشق افزوده شود؛ به عنوان مثال سال ها قبل، کودکی را در هرات دیده بود، دستی به سرش کشیده و مزاحی کرده بود، بیست و چند سال بعد (پس از زندان و تبعید) که باز او را می دید نامش را می گرفت و در آغوشش می فشرد، گویی طی این مدت همواره با او بوده است. پول اهدایی که دیگران تقدیمش می کردند حتی یک روز با خود نداشت، سریعاً به مستضعفین می داد. دست نوازشش بیش از همه متوجه مستضعف و مستمند بود، به کودکان علاقۀ وافر داشت و بزرگان و پیران قوم را احترام می کرد. خلق خوش او در برخورد با مردم عرب و عجم موجب گردید تا شهید بلخی زنده و جاوید بماند.

ایجاد تشکل‌های سیاسی

سید اسماعیل بلخی در تأسیس تشکل‌های سیاسی همچون «حزب وطن»، «سازمان جوانان اسلام» و «حزب ارشاد» همکاری داشت؛ ایشان از بنیان گذاران حزب ارشاد بود که به دعوت جمعی از دوستان در سال 1326 تأسیس گردید. اعضای بلند پایه این حزب عبارت بودند از: علامه سید اسماعیل بلخی به عنوان رهبر، سید علی گوهر غور بندی، سید سرور لولنجی، محمد نعیم خان فرمانده عمومی پلیس کابل، محمد اسلم خان غزنوی، دکتر اسدالله رئوفی، محمد ابراهیم خان گاو سوار، عبدالغیاث خان کندک مثر (سرهنگ دوم)، خدای نظر خان ترجمان فراری، محمد حیدر غزنوی (سرهنگ دوم)، محمد حسن خان لوامشر و... که هر یک از رجال برجسته لکشری و مردمی بودند.

دفاع از مردم مظلوم فلسطین

یکی ازویژگی های علامه بلخی وسعت نظر و نگاه کلان او بود؛ او به همه جهان اسلام نظرداشت. جهان اسلام را سرزمین خود می دید و از آن دفاع می کرد. چنان که وقتی اسرائیل به سرزمین های عربی حمله کرد، به دفاع ازمردم مظلوم فلسطین برخاست و مردم افغانستان را برضد صهیونیست ها تحریک کرد و برای مردم فلسطین کمک های سیاسی و مالی فراهم کرد.

او در یکی ازسخنرانی هایش می گوید: «....برادران عرب ما خیال نکنند که تنها عرب به این درد می سوزد. روزی که صهیونیست حمله کرد به ممالک اسلامی، افغانستان یک پارچه ماتم شده بود، طلاب معارف، کسبه و دکاندار و ارباب علم، همه برای مظاهره به بازارها برآمدند، خطابه ها و شعارها دادند. من بر فراز بازار، سرپل خشتی برآمدم؛ خطابه جذابی خواندم که حاکی از معونت مالی و جانی و خونی ملت مسلمان بود و به سفارت کشورهای عربی فرستادم. به وزارت خارجه رفتم وخطابه آتشین دادم؛ به مسجد پل خشتی رفتم وخطابه سوزناک دادم. همه هم دردی کردند ولی درد آن وقت اثر می کند که واقعا وحدت نظر باشد.»

سید شهید، بلخی، در سال 1327 به نمایندگی از ملت افغانستان، اقدام به جمع آوری کمک برای مجاهدین فلسطینی نمود و با مجاهدان فلسطینی ابراز همدردی کرد.

این جمله زیبا همیشه تکیه کلام آن مرد بزرگ بود: «شیعه ای که سنی نیست، شیعه نیست و سنی ای که شیعه نیست، سنی نیست.»

منادی وحدت

سید اسماعیل بلخی معتقد بود پیشرفت و توسعه بدون وحدت ملی ممکن نیست و یک از علل پیشرفت کشورهای مترقی وحدت ملی بوده است. او در زندگی معمولی خود، همان اندازه که با مردم شیعه، رابطه و دوستی داشت؛ همان اندازه هم، با اهل تسنن دوست ورفیق بود. او در مبارزات خود برضد استبداد خاندانی و حکومت مطلقه سلطنتی، به عنوان یک قائد ملی عمل می کرد؛ درجمع سیاسی او پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک و شیعه وسنی سهم داشتند.

این جمله زیبا همیشه تکیه کلام آن مرد بزرگ بود: «شیعه ای که سنی نیست، شیعه نیست و سنی ای که شیعه نیست، سنی نیست.» این جمله خودیک عالم معنادارد.

شعری از ایشان:

در بسم الله وحدت با نقطۀ خون باید

نا محرم این معنی از خانه برون باید

چون شاهد هر مقصد بی عشق به کف ناید

یک پردۀ دانش را صد پرده جنون باید

در دفتر حریت خط حلقۀ زنجیر است

شاگرد چنین مکتب بر گوی که چون باید

دل فتح نمی گردد جز با شکن ذلفی

تسخیر چین کشور بی جیش و قشون باید

تقدیر و قضا با ماست افسانۀ خواب آور

با سعی و عمل، همت بر ترک فسون باید

مردی و ثبات عزم مطلب ز هوسبازان

یعنی که اسیر نفس بی درد و زبون باید

از رشوه ده احمق تا رشوه ستان راهیست

آری که امید دون بر درگه دون باید

با کثرت دعوی ها مقصد نشود حاصل

گفتار یکی کافی است ، کردار فزون باید

بر نسل جوان شرم است ، چون شیخ تظاهر ها

اصلاح وطن خواهی اصلاح بطون باید

بلخی چه عجب پندی ز اخبار دول خواندیم

هر کاخ ستم آخر ویران و نگون باید

دعوت به عدالت و مبارزه با تبعیض

از دیدگاه علامه بلخی، تبعیض نژادها و فخر فروشی اقوام گوناگون بر یکدیگر، عامل جنگ خانگی و خانمان سوز است که رگهای حیات را دریک جامعه می¬تواند قطع کند و پیکر واحد و منسجم یک ملت را از هم بگسلاند. دیگران بر علم و دانش خویش می¬بالند، ولی در جامعه در حال ستیز، به جای علم دانش بر قومیت خویش مباهات می¬کنند.

از دیگر ویژگی های بارز تفکر علامه، تفکر دردمندی وی است؛ خطبه هایش برخواسته از درد دینی و اجتماعی او است. بلخی واقعیتهای جامعه را به خوبی درک کرده و با زبانی انتقادی و ادبی به صورت طنز، اوضاع اسفبار سیاسی و اجتماعی افغانستان را در برابر پیشرفت سریع جهان ترسیم کرده است. تعصب نژادی و مذهبی نیز از جمله مواردی است که شهید را رنج می داد.

ملل بر علم می نازند و ما را

تفاخر جز به مشت استخوان نیست

قیام 1329

عمده ترین فعالیت شهید بلخی (ره) با وجود تدابیر شدید نظارتی که از جانب حکومت در نظر گرفته شده بود، پی ریزی قیامی سرنوشت ساز بود که در کنار ارتباط با مردم و ایراد خطبه ها، به صورت جلسات مخفی انجام می گردید. این قیام را علامه بلخی (ره) برای ماه «حمل» ۱۳۲۹ در نظر گرفته بود که به علت خیانت شخصی، به انجام نرسید و باعث شد که این گوهر عصر ما، سا لها در حبس به سر برد.

پس از قیام 1329 از مجموع اعضای بلندپایه «حزب ارشاد» هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقود الاثر و تنی چند، همراه علامه بلخی در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قیام 1329) دستگیر و راهی زندان شدند. آن ها حدود 15 سال در بدترین و سیاهترین زندان های ستم شاهی به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمد یوسف خان (1343) و به اصطلاح دوران بازگشت به دموکراسی فرا رسید.

یادگار زندان

علامه سید اسماعیل بلخی در کابل دو بار به حبس کشیده شده اند:

نخست، چند ماه پس از ورود به کابل، در سال ۱۳۲۷ به مدت سه شب به دلیل دخالت در امور سیاسی که با ضمانت آقای میر علی اصغر شعاع ، عضو برجستۀ حزب ارشاد و رییس دایرة المعارف افغانستان، با قید عدم دخالت در امور سیاسی، از زندان سه شبه خلاصی یافت؛ ولی سید (ره) را حتی قدمی در راه مبارزه سست نکرد، بلکه چنین گفت:

من فلسفۀ غیر جدل می نشناسم

یعنی که به جز سعی و عمل می نشناسم

دومین حبس در اول سال ۱۳۲۹ به مدت چهارده سال و هفت ماه و یازده روز. بلخی بزرگ، در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماسهایی داشت. انیس و مونس علامه بلخی (ره) فقط یک جلد «قرآن» بود و بس. وی در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود می گوید: 1700 مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می کردم؛ در حدی که هر بار می خواندم تفسیر نویی به دست می آوردم. آنگاه فهمیدم که «کلام الهی عین ذات او بی نهایت است.»

همچنین 75 هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی و... از چکامه های زندان وی است که برخی از آن اشعار در «دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است.

پس از زندان، تا شهادت

در سال 1343 با روی کار آمدن دولت دولت دکتر محمّد یوسف و تصویب قانون اساسی جدید، علامه سید اسماعیل برخی از زندان آزاد شد و فعّالیّتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود را با اوّلین منبر خود، یک ماه پس از آزادی، از سر گرفت. در این سال به دعوت جنرال سیّد میر احمد شاه خان گردیزی، برای رفع اختلافات میان اهل تشیع و تسنن ولایت «گردیز» به این دیار سفر کرد.

در سال 1344 سفرهایی به ولایت شمال، مزار شریف و زادگاهش بلخاب داشت و پس از آن به دعوت مردم هرات، به آن ولایت رفت.

در سال 1345 برای رفع اختلاف میان اهل تسنن و اهل تشیع قندهار، علزم آن دیار گردید.

در سفرهایی که به سال 1346 به ایران، عراق و سوریه داشت، با استقبال پر شور از طرف حوزه های علمیه و علماء و مراجع مواجه گردید و با علمای شیعه و سنّی افغانی، مراجع و بزرگان دیدار نمود؛ در سفر به سوریه با امام موسی صدر (ره) رهبر شیعیان لبنان دیدار و مذاکره نمود؛ در عراق هیأت عزاداری و سینه زنی از افغانهای مقیم عراق و زایرین افغان در کربلا، تشکیل داد. همچنین در نجف اشرف، حسینیه و مدرسۀ علمیۀ امام سجّاد علیه السلام را تأسیس کرد و در جمع اساتید ، علماء و طلبه های حوزۀ علمیۀ آن بلاد مقدس سخنرانی های پر شور و بیدار کننده ای ایراد فرمود.

با ورود به حوزۀ علمیۀ قم در سال 1347، از طرف طلبه های افغان و علماء و مراجع حوزۀ قم، استقبال گردید و در دار التّبلیغ سخنرانی نمود و با بزرگان حوزه دیدار کرد. پس از آن وارد حوزۀ علمیۀ مشهد شد و پس از استقبال علماء، طلاب افغان و خاوری ها، در مدرسۀ علمیۀ عبّاسقلی خان مشهد سخنرانی کرد.

پس از بازگشت به وطن، استقبال بی نظیر و گرم مردم افغانستان موجب گردید جاسوسان رژیم، نفوذ روز افزون علامه بلخی در میان مردم شیعه و سنّی را گزارش کنند. پس از سفری که سید اسماعیل بلخی به «هزاره جات» داشتند و حسینیه ای را در «بهسود» تأسیس کرد، به علت مریض شدن، به کابل بازگشت و در شفاخانۀ «علی آباد» کابل بستری شد و به صورت مرموزی توسط عوامل رژیم، مسموم گردید و روز یکشنبه ۲۴ تیر 1347 به شهادت رسید.

وقتی علامه بلخی به شهادت رسید، در تشییع جنازه او درکابل، محشری بر پا گردید. یکی ازفضلای افغانستان آن صحنه راچنین گزارش کرده است: «آن جا شیعه وسنی، پشتون وتاجیک، هزاره وترکمن، سید و عامی، وزرا و وکلا، سناتورها، افسران، جوانان معارف، علما و فضلا و تمام گروه های مختلف به یاد علامه بلخی اشک ریختند. نه تنها شیعه وسنی که سیک هانیز به دنبال جنازه ایشان اشک می ریختند و به سر و صورت خود می زدند. علما و رهبران همه اقوام و مذاهب موجود در کشور، سخنرانی کرده، بلخی را پیشوای خود می خواندند و در غم از دست دادن او حسرت می بردند.»

پیکر مطهر علامه شهید سید اسماعیل بلخی، پس از تشییع جنازه، در دامنۀ کوه «افشار»، نظر گاه حضرت ابوالفضل علیه السلام، مدفون گردید.

معرفی کتاب:

«دیوان علامه شهید سید اسماعیل بلخی‌«، سید حیدر علوی‌نژاد و سید محمود هاشمی، به اهتمام مرکز تحقیقات و مطالعات علامه شهید بلخی

«ستاره شب دیجور»، یادمان علامه سید اسماعیل بلخی، به قلم سید اسحاق شجاعی، انتشارات سوره مهر

این کتاب که شامل 8 بخش و 3 پیوست می‌باشد، به شرح حال و آثار مربوط به علامه شهید سید اسماعیل بلخی عالم،شاعر و مبارز مشهور افغانستان می‌پردازد.

اشعاری از این بزرگ مرد عصر ما:

به پیشگاه سرور آزادگان:

در دشت عراق آمد چون رهبر آزادی

آزاد توان بردن ره در بر آزادی

با رمز تبسم فاش می گفت به هر گامی

امضای من از خونست در دفتر آزادی

عباس نجات شرع از لطمه ی طوفان داد

در شط فرات افکند چون لنگر آزادی

در زیر سم اسبان قاسم به عروسش گفت

با یاد تو خوابیدم در بستر آزادی

اکبر دم جان دادن گفتا که بلا خوش باش

سیراب شدم مستم از ساغر آزادی

غوغا ز جهان برخواست آندم که صدا آمد

عنقا ز حرم بگشود بال و پر آزادی

با جوهر استعداد با نوک قلم مظهر

شش ماهه علی اصغر آن گوهر آزادی

قصه ند آن گرما هر لحظه در آن وادی

اسفندگرمی سوخت در مجمر آزادی

منبع : تبیان